بسمه تعالی
۸ شهرویر ۱۳۹۷
۸۸ - میرحسین موسوی
- هنگام مطالعه زندگی میرحسین موسوی به نتایجی می رسیم که بسیار عجیب است. در حقیقت میرحسین موسوی یکی از موثرترین شخصیت های انقلابی به نظر می رسد!
- بگذارید کمی داستان را دنبال کنیم. اگر از مهدی کروبی چند خط نوشتم باید بگویم میرحسین موسوی از اینها نیست. تا حالا دو تا چیز را باید از مشخص کردن افراد و زندگی نامه هایشاین باید بنویسم. یکی اینکه آنهایی که همه را می زدند چه کسانی بودند و آنهایی که هم چپ و هم راست بودند چه کسانی بودند.
- ولی ازاین جا شروع کنیم. میرحسین موسوی از طرفی پدری با سیدعلی حسینی خامنه ای، رهبر بزرگ انقلاب فامیل هستند. رابطه ی خانواده ی رهبر معظم انقلاب با این خانواده بسیار عالی بود. بیشتر روز ها را در خانه ی آنها می گذارندند. اصلا بگذارید جالب تر بنویسم.
- آیا شما می دانستید که میرحسین موسوی یکی از اولین عضو های حزب جمهوری اسلامی بود؟ حزب جمهوری اسلامی از آن حزب های واقعی انقلابی بود. شما از آقای خامنه ای بگیر تا موسوی اردبیلی و رجایی و بزرگ های انقلاب همه در این حزب بودند. اما پس چه شد که میرحسین موسوی یک ضدانقلابی شد؟ اما نه، اصولا این ربط دارد به تعریف شما از انقلابی ها. نمی گویم ضدانقلابی نیست اما می گویم که چون شما انقلابی ها را نمی شناسید احتمالا اشتباه می کنید پس بگذارید کمی بیشتر توضیح دهم. اما قبل از آن باید کمی بیشتر موضوع را جدی بگیرید.
- از لقب های موسوی می شود به نخست وزیر امام اشاره کرد. از صمیمی ترین دوستان شهید رجایی بود و امام همیشه اورا نخست وزیر و یا وزیرامورخارجه می کرد.
- این را هم بگویم که ایشان حتی پس از فتنه ۸۸ هم در شورای عالی انقلاب فرهنگی کار می کرد. بارها بخاطر مبارزه علیه شاه افتاد زندان. شهید رجایی ایشان را همیشه مسیٔول می کرد. میرحسین موسوی نخست وزیر سید علی خامنه ای بود. لکن وقتی که ۹۹ نماینده مجلس عدم رضایت داشتند به نخست وزیری میرحسین موسوی امام ایشان را نخست وزیر کرد. حتی در زمان نخست وزیریش وزیر دفاع نیز بود. حتی وزیر آموزش و پروش نیز شده بود. وزیر ارشاد اسلامی نیز شده بود. معمولا نیز در دوران ریاست جمهوری رهبر بزرگ انقلاب. وزیر امور خارجه علی رجایی نیز بود. روح الله خمینی امام بزرگ وی را به عنوان رییس بنیاد مستعضفان انقلاب اسلامی انتخاب نیز کرد. اما یک لحظه دیگر موضوع فرق می کرد. او دیگر عضو حزب سبز امید که کاملا ضد انقلابی بود، نه حزب انقلابیت!در سال ۱۳۵۵ تحت تعقیب شدید ساواک بود که با زنش رفت آمریکا. اما چه شد که این فرد الان ضدانقلاب است؟
- فرمانده ستاد فرماندهی کل قوا بود در جنگ ایران و آمریکا. لکن وبگاه کلمه را می سازد، یکهو چه می شود؟ اما نه یکهو نشد. از همان سال ۱۳۵۷ داستان شروع شد. مقاله ای نوشت در پشتیبانی از مصدق! این را هم بگویم که مصدق یک ... همین را بدانید که آدمی خوب نبود. این یعنی اینکه او یک لیبرال بود؟!
- از همان زمان بود که رهبر بزرگ و اندیشمند انقلاب فهمید داستان چیست. آری، او با موسوی حتی درگیری های سیاسی نیز داشت.
- اما جالب است بدانیم که او عاشق روح الله خمینی امام انقلاب بود. این را هم بگویم که او همیشه امام را حضرت امام و حتی در سخنرانی هایش با محمود احمدی نژاد با اسم بردن از امام سخنرانی را شروع می کرد!!!
- لکن حالا اینجای داستان خیلی مهم است! ۹۹ نفر از نمیاندگان مجلس به موسوی رای مخالف دادند و این ۹۹ نفر را در آن دوره ضد ولایت فقیه می دانستند چرا که امام فرموده بود که هرکس به میرحسین موسوی رای ندهد مخالف اسلام است! دلیل مشخص بود. او [میرحسین موسوی] فرمانده کل قوا بود و این کار که او از نخست وزیری خارج شود صدمه ای شدید به سربازان و استراتژی فرماندگی آنان وارد می کرد. از همین رو به او می گفتند نخست وزیر جنگ. البته موسوی کمه فکر کنم بچه گونه عمل می کرد.
- بگذارید داستان را کمی شفاف کنم. همه می دانستند که موسوی یک لیبرال و با ریشه های دین محوری مشکل داشت اما هر چه بود خودش اینگونه فکر نمی کرد و لذا خدمت می کرد. هرچند هیچ موقع سیدعلی خامنه ای قبول نکرد که یک محافظه کار است و همیشه به گفته ی خودش محوریت انقلاب را دنبال می کرد، او را بیشتر افراد محافظه کار می دانستند در حالی که... اینجا را باید بعدا بگم. داستان هایی است که مشخص می کند انقلابی بودن یعنی مخالف لیبرال ها و اصولگرا ها بودن است. فقط این را بگویم احتمالا شما فکر می کنید محمد خاتمی... یک چیز را بگویم. محمد خاتمی اصولگرا بود! بعدا توضیح می دهم.
- به هر حال، چون میرحسین را بیشتر نزدیک به لیبرال ها و رهبر را به محافظه کار می پنداشتند، اختلافاتی وجود داشت. به عبارت دگیر چون از اول مشخص شده بود که اهداف انقلاب با اهداف موسوی اختلاف داشته است، رهبر بزگروار با او اختلافاتی داشت.
- بعد از پایان جنگ عراق و ایران در ۱ شهریور موسوی استعفاء داد ولی مقام معظم رهبری آن را قبول نکرد و آنرا خیانت به نظام دانست و در ادامه گفت درست است که من با وی اختلافات بسیار شدیدی دارم لکن این به این معنا نیست که بخاطر این کار در کشور حرج و مرج بسازیم. آری، از اول این آقا دنبال یک فتنه ۸۸ بوده است، به هر حال وقتی امام گفت خیر و شدیدا با موسوی مخالفت کرد، همان طور که رهبر بزرگ فرمود که حرف امام برای من حجت است موسوی نیز ساکت شد.
- البته دلیل استعفا هرچند به زبان خود موسوی دخالت رییس جمهور وقت آقای خامنه ای و مخالفت نمایندگان بود، دلایلی دیگر پشتش بود.
- جالب است بدانیم که رهبر بزرگ انقلاب در سال ۸۸ یک نکته گفت. گفت که آقای موسوی شاید فتنه برپا کرده اما این کار دشمنان است و ایشان فقط بازیچه ی دشمن شدند. ایشان گناه کرد بله ولی دشمن اصلی نیست، به هر حال انسان باید بداند موضوع چیست و دشمن کیست.
- البته به زبان خود موسوی دلیل استعفاء این بود که او را از اخبار آگاه نمی کردند ولی اصلا لازم نبود که ایشان خبردار شود. چون به هر حال او کاری نمی توانست بکند جز فتنه! حتی در مدت زمانی به گفته هاشمی رفسنجانی موسوی از دنیای بیرون خودش داوطلبانه دل کنده بود.
- امام خمینی نیز به این استفعا پاسخ داد و در نامه به او نوشت که این عمل شما باعث تعجب است. و در ادامه نوشته بود آنچه وظیفه بود برای آقای موسوی این بود که نزد ما می آمد و حداقل قبل از هرچیزی از ما کمک می خواست.
- جالب است بدانیم که حتی یکبار که استعفا کرده بود رییس جمهور وقت آقای حسینی خامنه ای( رهبر معظم انقلاب) گفته بود هرچند من وشما در مسایٔل اقتاصدی اختلاف نظر داریم و شدیدا گاهی با هم اختلاف هایمان می شود اما من همیشه به شما کمک کرده ام و می کنم و خواهم کرد و این کار را به صورت غیرعمدی خیانت می دانم پس لطفا از امام که دوستشان دارید پیروی کنید و اقتصاد او را پیشه قرار دهید. میرحسین موسوی از سال ۱۳۶۸ که نخست وزیری را از جمهوری اسلامی و قانون اصلی حذف کرده بود، از سیاست کناره گرفت و تا سال ۱۳۹۱ ( حتی بعد از فتنه ۸۸ و قبل از آن) که عضو مجمع مصلحت نظام بود، فقط بعضی زمان ها در جلسات حجمع مصلحت نظام شرکت می کرد.
- به هر حال او از سال ۱۳۷۵ عضو شورای انقلاب فرهنگی تا اکنون بوده است. در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی مشاور سیاسی ریاست جمهوری و در دوران محمد خاتمی مشاور عالی رییس جمهور بود.
- یک چیزی بود که باید بعدا می گفتم اما الان مجبورم بگم. تا حالا از این متن پارادوکسی تر نخونده بودم! محافظه کار ها یا همان اصولگرا ها، وقتی قدرت را از دست دادند، خط امام که حزبی از حزب های محافظه کار بود مستقل تر شد و در راستای جریانات محافظه کاری عمل کرد. می دانید این حزب کدام است؟ این همان حزبی است که شما با اسم اصلاح طلب میشناسید!!! احتمالا خیلی تعجب کردید، نه؟ به هر حال کمی خنده دار هم هست، البته اگه از این دیدگاه نگاه کنید! حزب روحانیان مبارز که در حد یعنی افراط محافظه کار بود که توسط محمد خاتمی مهدی کروبی و محمد موسوی خویٔینی بنیان گذاری شده بود، ناگهان راه خط امام را ادامه داد. آن زمان ها همه فهمیدند که داستان از چه قرار است. در جلسه ی ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۵ همه سعی داشتند که موسوی نامزد انتخابات شود. در همین زمان علی اکبر ناطق نوری نامزد قطعی محافظه کار ها بود.
- لکن اینجا نیز بسیار مهم است که بخوانیم تا داستان ساده و شفاف شود. روایت ما مشخص است، اصلا همه به موسوی می خواستند رای بدهند ولی چون او در ۱۳۸۴ نیز برای انتخابات نیز ثبت نام نکرد همه به خاتمی رای دادند این درحالی که بود دلار و ارزش پول ایران بسیار کاسته شد. پس هیچکس حاضر نبود به به اصلاح طلب ها رای بدهد. اما بگذارید درباره ی انتخابات ۱۳۸۴ حرفی بزنم. می بینیم که مهدی کروبی هروقت رییس جمهور نشود می گوید تقلب کردند حتی اگر یکی از خودشان رییس جمهور شده باشد. [ می دانم دارم خیلی غیررسمی حرف می زنم اما خلاصه مطلب به شدتی بسیار زیاد است که خسته شده ام و دارم از کلمات تکراری استفاده می کنم ] اما نه، واقعیت فرق دارد. محمد خاتمی با رای موسوی رای آورد ولی به هر حال رای دادن توسط بسیاری در این دوره حرام به نظر می رسید و تحریم شده بود. لکن در سال ۱۳۸۸ ۸۰ درصد مردم رای داده بودند، اما ساده است مردمی که نمی توانستند به خاتمی رای بدهند قطعا به کسی به غیر از خط امام رای می دادند. البته محمود احمدی نژاد نیز خیلی آدم انقلابی ای نبود.
- البته نه موسوی و نه کروبی بخاطر فتنه ۸۸ دستگیر نشدند بلکه بخاطر قتل های ۱۳۸۹ بود که این اتفاق افتاد، درحالی که حکم موسوی اعدام بود او را به حبس خانگی محکوم و او را عفو کردند.