به نام خداوند عظیم و متعال
حزب ضد ماسونیت و یا جنبش ضد ماسونی، یکی از سه حزب اولیه آمریکا بود. به شدت با فرماسونیت مخالف می کرد و ابتدا کارش را با یک مشکل احزابی مستقل بین آمریکایی ها شروع کرد ولی سپس اعضای حزب های دیگر با هم تشکیل حزب دادند و این حزب را به وجود آوردند، درحالی که در ابتدا فقط با ماسونیت می جنگید، بعد از اینکه حزب شد، شروع کرد به مخالف با اعمال غیرانسانی دیگر آمریکا. در اواخر دهه ی ۱۸۲۰ میلادی، با تهدید های متعدد و کشتارشان، آنها مجبور شدند که بدون اینکه یک رپیس جمهور در لیست رپیس جمهور های آمریکا داشته باشند، حزبی دیگر با نام حزب ویگ بسازند. و در سال ۱۸۳۸ تمام اعضای دیگر ناپدید شدند.
اعضای حزب شاید انسان های خوبی نباشندُ ولی در حقیقت ویلیام مورگان چون خود یک ماسون بوده است، اعمال ماسونی را غیرانسانی و علیه جوامع آمریکایی دانست و سپس در سرتاسر ایالات شروع کرد به سفر و از ماسونیت انقاد های فراوانی کرد، نکته ی جالب این است که هنوز بسیاری از ناپدید شدن ناگهانی او، این برداشت را دارند که ماسون ها آنها را کشته است. چرا که ویلیام مورگان در کلیسا های شهر تا آکادمی ها حرف می زد. البته مخالفت او با ماسون ها نوعی ضد نخبه گرایی بود، چرا که تمام تاجران و رییس جمهوران آمریکا همگی ماسون بودند، لکن ویلیام مورگان این حرف را نهی کرد و گفت که با ذات نخبه گرایی مشکل ندارد ( از خیلی کارها اسلام و ماسونیت با هم مشترک هستند ولی جهات انجام کارها بسیار متفاوت است و در این باره خواهیم خواند) ولی نخبه گرایی که در آن جایی برای نخبه سازی نباشد، در آن نخبه ای دیگر نتواند ظهور کند که در آن مردم را به اصطلاح قوانین زشت(هم جنس بازی) دعوت کنند، نخبه گرایی نیست و به زبان خودش عوضی گرایی است. البته منظور او این بود که آنها همیشه خود را در قدرت نگه می دارند و فقط کسانی که با آن ها موافق و به اصطلاح خودش عوضی هستند می توانند پیشرفت کنند و این کار را مخالف با قوانین اصولی آمریکا دانست.
البته ضد ماسونیت، وقتی که جان کوینسی آدامز که البته باید بگوییم نمی توان گفت حزب واقعی او چه بوده اما (اینجا را خودمانی می گویم) گویی کارش به گند کشیدن کشور بوده است. در حقیقت ایشان برای تمام حزب های آمریکا کار کرده و دیگر حزب ها را نابود کرده است، پس حزب ضد ماسونیت نیز از این کارهایش فایده برده و ایشان از سال های ۱۸۳۳ تا ۱۸۳۸، برای حزب ضدماسونیت کار کرد و البته باید بگویم ایشان هم وزیرُ هم نخست وزیر، هم معاون اول، هم سفیر، هم ژنرال و هم هزارتا چیز دیگر بوده است ( ببخشید این ها را غیرسمی می گویم ولی این یارو دیگر یک چیز دیگر بوده است )، به هر حال این فرد موقعیتی برای شد ماسونیت با نابود ساختن کشور و اعضای حزب دیگر ساخت و اعضای ماسونیت نیز برای مدتی کوتاه توانستند بنیانی را در مغز مردم از چهره ی وحشی ماسون ها بسازند. نکته ی جالب اینکه آن ها با دموکرات ها دشمن بودند ولی جمهوری خواهان ملی ( با جمهوری خواهان تفاوت دارد ) را دشمن اصلی دموکرات ها می دانستند.
در نتیجه گرایی باید عرض کنم، ضدماسون ها ماسونیت را علیه قوانین جمهوری دانستند، به هر حال آنها به حزب ویگ سفر کردند ولی این را هم بگویم برای من سوال است که چطور می شود تمام رپیس جمهور های ویگ می میرند، یعنی نوشته شده است که بخاطر مرگ طبیعی ولی آیا واقعا این امکان وجود دارد چهارتا رپیس جمهور به علاوه یک نامزد ریاست جمهوری بمیرد و تمام جانشین هایشان یک طور حزبشان را عوض کنند. به هر حال بعد از نابودی حزب ویگ، وقتی همه ناامید شدند، آبراهام لینکولن که با ایمان ترین رپیس جمهور به نوشته های متعدد بود، حزب جمهوری خواهان را ساخت، البته منظورش جمهوری خواهی امروز نبود، همان طور که گفتم، ضد ماسونیت، ماسونیت را بر علیه قوانین جمهوری می دانست و منظور آبراهام همان بود و لذا یعنی ضد ماسونیت. به هر حال وقتی مرد، حزب جمهوری خواهان نیز ماسون شد، ولی باید گفت آبراهام لینکلن کسی بود که هیچ ماسونی نمی تواند او را ناپدید کند، شاید او را ترور کردند اما او سیاه پوستان را آزاد کرد، قوانین را عوض کرد، اصلاحیه های متعدد داد، ایلیومیناتی را ضد انسانیت و به زبان خودش که او این اسم را بنیادگذاری کرد، آنها جامعه مخفی هستند هیچ نخبه ای مخفی نیست. او از چهار رپیس جمهور بزرگ تاریخ آمریکا و از پدران سازنده ی آمریکا است.
محمدامین حجازی