بسمه تعالی

۹ شهریور ۱۳۹۷


غرور ملی رفت و ذلت بازگشت!

  1. استادی داشتیم که همیشه ما را تشویق می کرد که به جامعه برویم حتی اگر در آن عضو نباشیم. راست می گفت. گاهی مشکلات را با چشم های خودمان ببینیم آقایانی که احتمالا مخالف من هستید.
  2. استاد همیشه می گفت که باید نسل جوان را که در راه مهدویت آموزش می بینند باید گاهی رها کرد در بازار ها و کوچه ها تا جوان ببیند داستان چیست و این که می گویند وضیعت خراب است چیست!
  3. دیروز رفتم یک نمایش تیٔاتر در شهر ببینم. زنانی که دیدم، اخلاق های موجود، چشم ها، تیپ ها و سخنان، آری وضیعت خراب است اما می دانم که نباید نا امید بشوم.
  4. داستان را توضیح  را توضیح می دهم.
  5. شبی بود گرم و مردمانی درحال کار. صداهای ماشین پیچیده در شهر، آدم های خواببیده اند در فخر، بعضی ها می فروشند و بعضی ها می خرند و رابطه ای قطعا است بین هر دو تضاد، نه؟ آیا فروش بدون خرید معنایی دارد!
  6.  وقتی وارد کبابی شدم تا با خانواده غذا بخوریم، زنی را دیدم در رستوران، چشمان زن گویا به من گفتند که من شیطانم! نمی دانم اما چشم ها را دریچه ی روح انسان می دانم. چشم های زن به من گفت که صاحب این چشمان شیطانی است، ذلیل و خوار است و شیطان لکن شاید بهتر بود به من می گفت چرا؟
  7. قطعا آن خانوم از اول شیطان نبوده است، پس چه شد که شیطان شد؟ پس چه شد که چشمانمش به من اینها را گفت؟
  8. به هر حال وقت نمایش رسید و ما هم در سالن حاضر شدیم.
  9. وقتی وارد شدیم، زیاد به اطرافم توجه نکردم، ولی وقتی کمی توجه کردم، همه چی را فهمیدم.
  10. زنانی را می دیدم که خالکوبی به گردن دارند، موهای با رنگ جلف، کودکان و دخترانی که از همان سن کم رژ می زنند و شاید الان برایش معنا ندارد اما این دخترانی که با خانواده ای زندگی می کند که همه در آن فیلم های مستهجن نگاه می کنند، نابود خواهند شد.
  11. زنانی که خالکوبی دارند، بر گردن ها پارچه و موهایشان را با انواع مد نشان می دهند و مردانی که کچل می کنند و همه از من می پرسیدند که هی آقای حجازی می دانی اینجا کجاست؟ من می پرسیدم کجا و چشم ها در جواب می گفتند اینجا شیاطین نشسته اند و راه می روند و حرف می زنند.
  12. البته شاید این مطالب برای خیلی ها ساده باشد و تکراری اما دو نفر در بدحجابی رکورد شکسته بودند و شیطانی!
  13. وقتی که تیٔاتر شروع شد، قبل از آن سرود ملی شروع شد. وقتی من بلند شدم تا احترام کشورم را نگاه دارم و همین طور بعضی ها، همین زنان بلند نشدند، در گوش گفتند و خندیدند که انسان از خود می پرسد که چه شد که برای این ملت دیگر حتی سرود ملی هم خنده دار به نظر می رسد. وقتی گفتند بخاطر شهدا بلند شوید بلند نشدند و همین طور زمانی که همه بخاطر ایران و مردمان خودمان بلند شدیم آنها بلند نشدند. شاید سرودملی سیاسی بود اما آیا مردم ایران هم قابل احترام نیستند! آری، غرور ملت، عذت ملت همه رفتنند الان ذلت و احمقیت در جامعه پخش شده است!